پری دریایی

این وبلاگ تقدیم به کسانی که به عشق احترام می گذارند

پری دریایی

این وبلاگ تقدیم به کسانی که به عشق احترام می گذارند

شروعی جدید

بعد از چند سال می خواهم دوباره این وبلاگ رو راندازی کنم 

ان شاء الله به کمک خداوند منان و شما عزیزان بتونم مطالب جالبی جمع و جور بکنم 

با تشکر  

 

پری دریایی

ما عده های زمینی

ناتاناعیل 

.آرزو مکن که خدا را در جایی جز همه جا بیابی.هر مخلوقی نشانی از خداست وهیچ

مخلوقی او را هویدا نمی سازد. 

همان دم که مخلوقی نظر ما را به خویشتن منحصر کند.ما را از خدا بر می گر داند. 

************ 

ما همگی اعتقاد داریم که باید خدا را کشف کرد 

دریغا که نمی دانیم هم چنان که در انتظار او به سر می بریم 

به کدام درگاه نیاز آوریم 

سرانجام این طور نیز می گوییم که او در همه جا است 

هر جا و نایافتنی است 

************ 

به هر کجا بروی جز خدا چیزی را دیدار نمی توانی کرد 

خدا همان است که پیش روی ماست 

ناتاناییل 

ای کاش عظمت در نگاه تو باشد نه در چیزی که به آن می نگری 

ناتاناییل 

من شوق را به تو خواهم آموخت 

اعمال ما به ما وابسته است 

هم چنان که درخشندگی به فسفر 

درست است که اعمال ما  

ما را می سوزاند 

ولی تابندگی ما از همین است  

و اگر روح ما ارزش چیزی را داشته دلیل بر آن است که سخت تر از دیگران سوخته

است  

************ 

برای من خواندن این که شن ساحل ها نرم است کافی نیست

میخواهم پای برهنه ام این نرمی را حس کند 

معرفتی که قبل از آن احساسی نباشد  

برای من بیهوده است 

هرگز در این جهان چیزی ندیده ام که حتی اندکی زیبا باشد 

مگر آن که فورا آرزو کرده ام تا همه ی مهر من آن را در بر گیرد 

************  

آندره ژید

پیاده آمده ام

پیاده آمده ام
بی چارپا و چراغ
بی آب و آینه
بی نان و نوازشی حتی
تنها کوله یی کهنه و کتابی کال
و دلی که سوختن شمع نمی داند
کوله بارم
پر از گریه های فروغ است
پر از دشتهای بی آهو
پر از صدای سرایدار همسایه
که سرفه های سرخ سل
از گلوگاه هر ثانیه اش بالا می روند
پر از نگاه کودکانی
که شمردن تمام ستارگان ناتمام آسمان هم
آنها را به خانه ی خواب نمی رساند
می دانم
کوله ام سنگین و دلم غمگین است
اما تو دلواپس نباش ! بهار بانو
نیامدم که بمانم
تنها به اندازه ی نمباره یی کنارم باش
تمام جاده های جهان را
به جستجوی نگاه تو آمده ام
پیاده
باور نمی کنی ؟
پس این تو و این پینه های پای پیاده ی من
حالا بگو
در این تراکم تنهایی
مهمان بی چراغ نمی خواهی

برگ سبز ...

عشق پرواز بلندی است مرا پر بدهید
به من اندیشهء از عشق فراتر بدهید
من به دنبال دل گمشده ام می گردم
یک پریدن به من از بال کبوتر بدهید
تا درختان جوان راه مرا سد نکنند
برگ سبزی به من از جنس صنوبر بدهید
یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید
باغ جولان مرا بی در و پیکر بدهید
آتش از سینهء آن سرو جوان بردارید
شعله اش را به درختان تناور بدهید
تا که یک نسل به یک اصل خیانت نکند
به گلو فرصت فریاد ابوذر بدهید
عشق اگر خواست ، نصیحت به شما گوش کنید
تن برازندهء او نیست به او سر بدهید
دفتر شعر جنون بار مرا پاره کنید
یا به یک شاعر دیوانهء دیگر بدهید.

چشم به راه

 

  خدایا  

آنان که همه چیز دارند 

مگرتو را 

به سخره می گیرند  

آنان را  

که هیچ ندارند 

مگر تو را  

***** 

هر کو دکی  

با این پیام  

به دنیا می آید  

که خدا 

هنوز 

از انسان نومید نیست 

****** 

خدا به انسان می گوید 

شفایت می دهم 

از این رو که آسیبت می رسانم 

دوستت دارم 

از این رو که مکافاتت می کنم 

****** 

آنان که فانوسشان را 

بر پشت می برند 

سایه هایشان پیش پایشان می افتد 

******

ماه 

روشنی اش را  

در سراسر آسمان 

می پراکند 

و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد 

******

کاریز خوش دارد خیال کند 

که رودها 

تنها برای این هستند 

که به او آب برسانند 

****** 

خدا 

نه برای خورشید 

و نه برای زمین 

بلکه برای گل های که برایمان می فرستد 

چشم به راه پاسخ است 

****** 

رابیندرانات تاگور